وسواس چیست؟
گردآوری. شهلا محمدی درمانگر فردی و مشاور پیش از ازدواج
وسواس عقده، هیجان یا تکانهای است عصبی (ایمپالس) که به شکلی متوالی برخلاف میل بیمار از شکل ناخودآگاه به صورت خودآگاه درآمده و باعث ایجاد پالسهای عصبی خاص میشود تا در او ناراحتی و اضطراب برانگیزد و در نتیجه فرد برای رهایی از آن فشار عصبی، اقدام به انجام عملی خاص کند. مثل شستشوی مکرّر دستها یا شمارش چندباره پول یا کلمات و حروف و غیره. در جواب چنین حملهای معمولاً شخص میکوشد از آن بگریزد و آن فکر خاص را از ذهن خود بیرون کند یا آن را با عمل و فکر دیگری جایگزین نماید و البتّه آگاهی دارد که این وسوسهها مزاحم ذهن او هستند و برخلاف تزریق افکار، از خارج تحمیل نمیشوند. اختلال وسواس فکری و عملی یکی از اختلالات اضطرابی است و دارای علائمی است که افراد وسواسی را با آن علائم می شناسیم. مجموعه این علائم تحت عنوان وسواس فکری و عملی می آید. از علائم شایع در این اختلال، علائم ترس از آلودگی است که منجر به شستشوی زیاد می شود، شک و تردید در انجام کارها منجر به وارسی و چک کردن، نیاز به نظم و ترتیب افراطی منجر به کندی وسواسی و افکار پرخاشگرانه و جنسی از علائم دیگری است که منجر به افزایش اضطراب و رفتارهای اجتنابی در شرایط مختلف می گردد. همچنین افکار مذهبی و احتکار و بسیاری علائم دیگر در افراد وسواسی دیده می شود. در واقع اختلال وسواس فکری یا عملی ، یک اختلال اضطرابی مزمن است که با اشتغال ذهنی مفرط درمورد نظم و ترتیب و امور جزئی و همچنین کمالطلبی همراه است، تا حدی که به از دست دادن انعطافپذیری، صراحت و کارایی میانجامد در اختلال وسواسی-فکری عملی افکار وسواسگونه و اضطرابآور و ترس با وسواسهای عملی همراه میشود. این وسواسهای عملی کارهایی وسواسگونه هستند که شخص برای کوشش در راه کاهش وسواسهای فکری خود انجام میدهد. این کردارها تکراری و کلیشهای و تا اندازهای غیرارادی هستند.
اضطراب می تواند نقطه شروع باشند. سپس افکار مزاحم و بعد تصاویر یا تکانه ها می آیند، این افکار در افراد عادی هم وجود دارد، تفاوت آن با سایر افراد در این است که در افراد مبتلا به وسواس، تفسیر این افکار متفاوت است. در افراد مبتلا به وسواس تفسیر، تحت تاثیر باورهای بینابینی و باور هسته ای است. اگر نجاستی می بیند پس او مسئول است که آن را برطرف کند و اگر اقدام به برطرف کردن آن نکرد، پس فرد غیر مسئولی است. اگر فکری آمد باید فکرها را کنترل کند تا اتفاق خاصی رخ ندهد. این تفسیر منجر به بروز هیجانهای خاصی مثل احساس گناه و اضطراب می شود و سپس برای کنترل این احساسها، فرد اقدام به انجام تشریفات می کند. پس تفسیر، یک نقطه مهم در بروز وسواسهاست. برای درمان باید تفسیر را تغییر داد. برای مثال به جای اینکه این افکار را تفسیر کرده و بگوییم “پس باید چنین کاری را انجام دهم”؛ اینگونه تفسیر کنیم که این یک فکر است نه واقعیت. فکری است بدون اعتبار که نیازی نیست به دنبال ان من احساس نگرانی و گناه داشته باشم و اقدام به انجام رفتارهای وسواسی کنم. باید بدانم آنچه به ذهنم می آید یک فکر است، فکری بدون اعتبار که نیازی به توجه ندارد.مساله دیگر، قابل ذکر بحث خلق و تاثیر آن روی تفسیر، افکار مزاحم، هیجانات و رفتارهای وسواسی است. در شرایطی که خلق پایین می آید، احتمال بروز افکار مزاحم، بر تفسیر کردن این افکار و بروز هیجانات منفی و رفتارهای وسواسی افزایش می یابد. پس چنانچه خلق را کنترل کنیم، می توانیم در کنترل همه این موارد و در نهایت کنترل وسواس موفقیت بیشتری داشته باشیم
وسواسهای فکری :
۱. افکار، تمایلات یا تصورات راجعه و پایداری که در دورهای از اختلال، به شکل مزاحم و ناخواسته تجربه شده و در اکثر افراد موجب اضطراب یا ناراحتی عمده گردند.
۲. فرد تلاش میکند این افکار، تمایلات یا تصورات را نادیده گرفته یا سرکوب کند یا با پرداختن به افکار یا فعالیتهای دیگر (مثل انجام یک وسواس عملی)، خنثی سازد.
وسواسهای عملی:
وسواس شامل احساس، اندیشه یا تصویر ذهنیِ مزاحم است و اجبار شامل رفتاری آگاهانه و عودکنندهاست. ریشه بیماری وسواس اضطراب است و بیماری به دو شکل فکری و عملی بروز میکند. چنانچه بیمار در برابر انجام عمل وسواسی مقاومت کند، اضطرابش بیشتر میشود. گاهی اوقات کودکان هم دچار وسواس میشوند که معمولاً نشانههای آن رفتارهای پرخاشگرانه، تکرار کلمات یا لجبازی با اطرافیان است
فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی برای کاهش اضطراب خود که ناشی از فکر مزاحم است، فعالیت دیگری انجام میدهد که اضطراب او را کاهش دهد که این شدت اختلال کمک کند. وسواس (OCD) بر روی زندگی فرد مبتلا اثراتی چون اتلاف وقت؛ عدم توانایی در تمرکز حواس و ایجاد حواسپرتی؛ بازماندن از کارهای اصلی (ازجمله تحصیل علم و مطالعه و درس خواندن و بهدنبال آن افت تحصیلی)؛ خسته شدن ذهن و بیحوصله شدن فرد برای فکر کردن درباره موضوعات مهم و اساسیِ زندگی و تحصیلی؛ مشکل در برقرای ارتباط و کاهش کیفیت زندگی دارد هرچند دلایل ابتلاء به اختلال وسواس جبری(OCD) کاملاً شناختهشده نیست، اما مواردمثل تغییرات جسمی و بدنی؛ محیط؛کمبود سروتونین؛ سابقه خانوادگی؛ زندگی پر از استرس؛ تأثیر زیادی در ابتلاء به این بیماری دارد .
درمان وسواس
اکثر افرادی که مبتلا به اختلال وسواس جبری میشوند، در مراحل اولیه برخی از علایم این بیماری را بهطور خفیف تجربه میکنند و میتوان از تشدید علایم در برخی از آنها پیش از آنکه بهطور کامل دچار بیماری شوند جلوگیری کرد. درمان اختلال وسواس اجباری ازجمله درمان وسواس فکری شامل سه مرحله رواندرمانیِ شناختیِ رفتاری، رفتاردرمانی و دارودرمانی است. درمانهای رفتاری اختلال وسواس اجباری شامل پیشگیری از عادات و رویارویی است. در مرحله پیشگیری از عادات، یک متخصص به فرد بیمار مبتلا به وسواس کمک میکند تا در بازههای زمانی طولانی و طولانیتری از رویارویی با شرایط استرسزایی قرار بگیرد که در آن احساس اجبار برای انجام کاری را میکند که استرس و اضطراب او را از بین میبرد. در این شرایط، بیمار اصطلاحاً با خود درگیر میشود و هرچهقدر که زمان میگذرد و او بیشتر به انجام آن کار احساس نیاز میکند، او همچنان در مقابل میل وسواسی ایستادگی میکند تا مرحلهای که دیگر هیچ اجباری برای انجام آن کار خاص احساس نکند. در این مرحله درمانجو با افکار و باورهایی مانند باور احساس مسئولیت افراطی ، افکار اهمیت زیادی دارند، باور كمال گرايي، باور ترس از نتایج مثبت” بعد از هر خنده ای، گریه ای است” ، عدم تحمل عدم قطعیت ، ترس از اضطراب روبه رو می شود و مرحله به مرحله افکار مزاحم و باورها را به چالش می کشد.در ادامه نحوه روبه رو شدن با چند مورد از این افکار رو شرح میدیم .
در افراد مبتلا به به وسواس، به دلیل شرایط زیستی و تجربیات محیطی، این باور شکل گرفته که افکار اهمیت زیادی دارند و اگر فکری به ذهن ما آمد احتمال اینکه این فکر عملی شودف بسیار زیاد است. برای مثال اگر فکر می کند که پدرش می میرد، پس او حتما خواهد مرد. اگر فکر می کند که عمل غیر اخلاقی انجام خواهد داد، پس اینگونه خواهد شد. حال که افکار تا این حد اهمیت دارند، پس باید آنها را کنترل کرد. و نباید اجازه داد این افکار به ذهن بیایند تا احتمال بروز عمل را افزایش دهند و باید به هر ترتیب شده آنها را سرکوب کرد. اگر چه این دو باور در افراد مبتلا به وسواس وجود دارد، و منجر به تلاش زیاد از جانب آنها برای کنترل فکر می شود، انچه در عمل برای کنترل فکر اتفاق می افتد غیر از آن چیزی است که افراد وسواسی مایل به تحقق ان می باشند. برای مثال از درمانجو خواسته می شود سعی کنند به صندلی فکر نکنند، نتیجه چه می شود؟ جریان برعکس است، یعنی هرچه سعی می کنند به آن فکر نکنند این فکرها بیشتر به ذهن می ایند. پس چه باید کرد؟ از آنجایی که این باورها در نهایت در بروز رفتارهای وسواسی موثرند، پس باید کاری کرد که این باورها از بین بروند و برای از بین رفتن باید مشخص شود که این باورها بی اعتبارند. باید سعی کرد بر خلاف آنچه که این باورها می گویند عمل کرده و دید که چه اتفاق می افتد. یعنی فکر را آزاد میگذاریم که بیاید، تا در عمل ببینیم آیا این حوادث رخ خواهد داد یا خیر. حتی سعی می کنیم به افکارمان فکر کنیم. انها را روی نوار ضبط کرده و به آنه گوش می دهیم تا ببینیم این افکاری که اینقدر از آنها هراس دارم، هیچ قدرتی ندارند
يكي ديگر از باورهاي بينابيني در افراد وسواسي “باور كمال گرايي ” است. افراد وسواسي مي خواهند كارهايشان را به نحو احسن انجام دهند و همه چيز در حد عالي باشد. اگر كاري انجام دهند بايد به مراتب عالي در آن كار برسند، اگر مطلبي مي نويسند، بايد در حد عالي باشد و به دليل تمايل به كمال گرايي از خيلي از كارهايشان باز مي مانند در حاليكه نيرويي كه صرف انجام يك كار در حد عالي مي شود، مي تواند صرف انجام چندين كار در حد متوسط شود. و از آنجايي كه در وسواس، بيماران مي خواهند كارهايشان بي نقص باشد، اين بي نقص و عالي بودن به قيمت باز ماندن از انجام خيلي از كارها حتي كارهاي اصلي تمام مي شود. براي از بين رفتن اين باور بايد سعي كرد كارها را بر خلاف تمايل به كمال گرايي انجام داد. يعني كارها خيلي سريع و بدون هيچ دقتي انجام شود و اضطراب حاصل از اين متوسط بودن را نيز بايستي تحمل كرد. خانه بدون هيچ دقتي و سريع مرتب شود، درسها خيلي سريع خوانده شود، لباس بدون هيچ دقتي خريداري شود و غيره. همچنين مي توان از يك روش تحليل سود و زيان استفاده كرده و مشاهده كرد كه اين كمال گرايي به چه قيمتي انجام مي شود و كدام ارجح است. انجام چندين كار در حد متوسط و يا انجام يك كار در حد عالي، در حاليكه عالي بودن آن در اكثر مواقع ضرورتي نيز ندارد. باور ديگر ” ترس از اضطراب ” است. در اينجا بيماران فكر مي كنند كه اضطراب چيز بدي است و اگر مضطرب شديم امكان ابتلاي به بيماريهاي مختلف در ما وجود خواهد داشت. احتمال دارد كه ديوانه شويم و يا شايد ديوانه باشيم كه احساس اضطراب مي كنيم و چون اضطراب چيز بدي است، بايد سعي كرد با انجام كارهاي مختلف از جمله ، ذكر گفتن اضطراب را كنترل كرد. براي مقابله با اين باور غلط بايد به هنگام اضطراب سعي در كنترل آن نداشت. بلكه بالعكس بايستي افكار را رها كرده و اجازه داد كه اضطراب بيايد. راه بهتر آن است كه كارهايي انجام دهيم كه اين اضطراب افزايش يابد. براي مثال اگر از چيزي ترسيديم و مضطرب شديم بايد آن را در ذهن بزرگ كرده و اين افزايش اضطراب را تحمل كنيم. براي تمرين اين افزايش اضطراب از درمانجويان خواسته مي شود مواجهه تصوري انجام شده در جلسه قبل را مجددا تمرين كنند و سعي كنند با سناريو سازي به افكارشان بال و پر داده و اضطراب حاصل را تشديد كنند. در ضمن همانطور كه اشاره شد براي مقابله با باور كمال گرايي از درمانجويان خواسته مي شود علاوه بر انجام سريع و بدون وارسي كارها به تحليل سود و زيان اينگونه رفتارها پرداخته و ببيند در قبال كامل انجام دادن كارها از انجام چه كارهايي بازمانده و اين كمال گرايي چه مزايا و معايبي دارد. در ضمن به منظور انجام تمرين مواجهه، فيلمي با محتواي رويارويي با آلودگي به مراجعان نشان داده و احساسات هيجاني آنها پس از مشاهده فيلم مورد پرسش قرار مي گيرد.
باور دیگر، باور ” عدم تحمل عدم قطعیت ” است. افراد وسواسی دوست دارند مسائل برایشان قطعی باشد، شرایط نامشخص را نمی توانند تحمل کنند. ذهن آنها به شرایط مشخص و قطعی عادت کرده و سعی می کنند شرایط عدم قطعیت را از بین ببرند. به این منظور به طور مداوم اطمینان طلبی کرده و از طریق مراجعه به افراد مختلف ( پزشکان برای بیماری، مراجع تقلید برای اعمال مذهبی، والدین، دوستان و غیره) می خواهند شرایط عدم قطعیت را از بین ببرند.در حالیکه برای درمان و از بین بردن این باور نباید به خود اطمینان داد بلکه باید با بدترین شرایط مواجه شد و حتی در شرایط شک و تردید برای مثال شک در اینکه در بسته است یا خیر و یا شک در صحیح بودن تصمیم، نباید به خود اطمینان داد بلکه باید بالعکس تاکید کنیم در بسته نیست و با وجود این آن را وارسی نمی کنیم. باور دیگر، باور ” بالا بردن احتمال خطر ” است. افراد وسواسی احتمال بروز فاجعه یا خطر را بیش از حد برآورد می کنند. اگر آلودگی است، این آلودگی به همه جا منتشر خواهد شد، اگر احتمال تصادف است، میزان احتمال خیلی بالاست به حدی که باید دست از عمل کشید و رانندگی نکرد. اگر احتمال آتش سوزی است، این احتمال در حد بالایی است. اگر بیماری است، احتمال آن خیلی زیاد است، چون این احتمال بالاست پس باید خیلی مراقب بود، رعایت تمام جوانب احتیاط را کرده و بسیار محتاطانه و با دقت کامل عمل کرد. به همین خاطر افراد وسواسی افراد محتاطی هستند که جرات و جسارت انجام کارها و میزان ریسک پذیری در آنها پایین است.و معمولا تا مادامی که از عواقب انجام کار مطمئن نباشندف کاری را انجام نخواهند داد. طریقه مواجهه صحیح با این شرایط و باور آن است که احتیاط نکرده و میزان ریسک پذیری را در خود افزایش داده و اثرات حاصل از آن را مشاهده کرد و حتی از نظر ذهنی با سناریوسازی احتمال بروز خطرها را افزایش داد.
به گفته پژوهشگران و پزشکان، درمان رویارویی و پیشگیری از پاسخ در یک فرایند ۲۰ تا ۹۰ دقیقهای اتفاق میافتد و احساس اجبار برای انجام کاری که از اضطراب جلوگیری میکند، حداکثر ۹۰ دقیقه بهطول میانجامد؛ در نتیجه بیمار درصورتیکه بتواند ۹۰ دقیقه در برابر فکر وسواسیِ خود مقاومت کند، بر بخش اعظمی از بیماری خود غلبه کردهاست.
درمان دارویی برای اختلال وسواس اجباری نیز یکی از مراحل مهم در فرایند بهبودی بیمار است. برای درمان اختلال وسواس اجباری از گروهی از داروها که اصطلاحاً آنها را مهارکننده انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIها)مینامیم استفاده میشود. این داروها مقدار ترشح سروتونین در مغز را افزایش میدهند. در مغز بیماران مبتلا به اختلال وسواس اجباری، سروتونین بسیار کمی ترشح میشود یا مقدار ترشح شده توسط عصبهای پیش سیناپس جذب و نابود میشود.
این داروها همانطور که از نامشان پیداست، از بازجذب یا دفع سروتونین در مغز جلوگیری میکنند. این دفع در محل سیناپسها اتفاق میافتد یعنی جایی که سلولهای عصبی (نورونها) به یکدیگر متصل هستند. سروتونین یکی از مواد شیمیایی در مغز است که پیامهای عصبی را از یک نورون به نورون دیگر در طول سیناپسها منتقل میکند.